آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

پایان سال 91

دو روز مانده سال ٩١ تمام بشه و برای کوچولوم اصلا سال خوبی نبود همیشه مریض بود از همه دوستان میخوام  موقع سال تحویل برای سلامتی عزیز من هم دعا کنن که سال ٩٢ رنگ مریضی را هم نبینه الان که می نویسم آرادخان داره انواع داروها را میخوره و من اعصابم داغون داغون سال نو همه کوچولوها مبارک  مامانهای عزیز ما را از دعا خیرتون دریغ نکنید امیدوارم سال قشنگی را کنار فرشته های کوچولوتون شروع کنید و لحظات قشنگی را با هم تجربه کنید .  ...
28 اسفند 1391

دو تا خبر خوش

مبارکه مبارکه دندون هفتم مبارکه دیروز عصر خیلی ذوق کردم چون وقتی از سرکار آمدم و شما خانه خاله بودی و من امدم آنجا و شما محیا که از روی مبل می پرید پایین تقلید میکردی و صاف می امدی پایین و میافتادی و دوباره تکرار میکردی برای اینکه حواست را پرت کنم خواباندمت روی مبل و قلقلک دادم و شما سرت را از مبل دادی پایین و مرتب میخندیدی که دیدم فک بالا سمت راست اون ته ته یه چیز سفید میزنه فکر کردم میوه است که دست کردم توی دهنت دیدم وای یه مروارید کوچک و طرف مقابلش هم ورم کرده ذوق کردم و برات ترانه مبارکه را خوندم و شما هم ذوق میکردی پس بگو بیدار شدن این چند شب و ناله کردنها و ببی اشتهای و . . . برای چه بود نفسم دوست دارم به به! به این نظم چهار ت...
14 اسفند 1391

مغز بادام

   مامان و بابام و حتی مامان بزرگم همیشه میگفت بچه بادام است و نوه مغز بادام خیلی عزیزتر از بچه است  طعم اولی را که دیدم که عالی بود انشاالله نوه را هم ببینیم الان که  می بینم مامان و بابام هیچ چیز برات کم نمیذاره اگه دل تنگ باشی با ماشین میبره میگردونت و اگه چیزی نیاز داشته باشی حتی اگه نیمه شب باشه برات مهیا میکنه مامان بزرگ هم که بحثش جداست تمام بزرگ کردنت افتاده گردن اون و با دل و جون انجام میده و گاهی که برای استراحت مامان بزرگ میری خانه مامان بزرگ (مامان بابا ) و آنها مراقبت میشن دست هر دو تا درد نکنه که برات زحمت میکشن بین خانواده ما و بابای چند تا تشابه داره هر دو خانواده ده تا نوه دارن و هر کدام پنج...
14 اسفند 1391

مو طلایی من

 آراد پیانیست اینجا هم در حال بازی بیلیارد پسرم , عمرم , جونم , عشقم روزها میگذره و شما بزرگتر و من در افسوس روزهای گذشته و شاد در زمان حال و امیدوار برای آینده شنبه 28 بهمن دو تا از اسباب بازیهای باتری دارت که تقریبا مطابق با سنت بود برات باز کردم هواپیمایت را که باتری گذاشتم اصلا کار نکرد نمیدانم موقع خرید سیسمونیت اصلا چک نشده چون تمام اسباب بازیهایت را زن دایی جان زحمت کشید و از بندرعباس خرید واقعاً لطف کرد.  قطار اسباب بازی را که برات باز کردم و شروع کرد به کار کردن با لبخند نگاهش کردی و بهش دست نمیزدی وقتی خاموش کردیم شما برش داشتی و صدای قطار در آوردی دو دو دوباره که روشن کردیم شما رفتی...
13 اسفند 1391
1